بیا که دیگر انتظارمان به پایان رسیده است
کوزه دغده هایمان پر شده و چشمه اشک دیدگان منتظرمان خشکیده
بیا آقا جان
بیا که همه منتظریم
مگر نه که تو امام منتظرانی ....
رهایم و رهاتر از رها
آزادم و آزاده تر از رها
ولم کن بگریم به غصه های خود
رها شوم رها از نام تو رها.........
دلخوش از آنم که تویی یار من
همره و همیار و همراه من
بی خبر از قلب و تمنای تو
دلم همیشه هست به دنبال تو
گلی بسرم زده ای که نپرس
مرا با نگاهت انچنان زده ای که نپرس
منم به تلافی زخم عشقت
خودم را به سیم اخری زده ام که نپرس.......
صبحگاه مدرسه مون همیشه با این بیت تمام میشد:
خدایا چنان کن سرانجام کار
تو خشنود باشی و ما رستگار
وای یادش بخیر مدرسه ها داره وا میشه وای خدای من.........
تو رفتی و من تنهای تنها
نشسته ام و سر در گریبان
فکرم از رفتن تو داغون است
تو که رفتی خدانگهدار.....
خواب در گوشه خوابم خواب است
آسمان دل من بی تاب است
دل من منتظر مهتاب است
کاسه صبر دلم پر شده است
دیده ام در پی یک احساس است
گفتی آسمونی باش
مانند ماهی باش
تو هرچه خواهی باش...........
گفته ای که بیایم تو بگو کجا...
گفته ای که منتظرت می مانم تو بگو کجا...
گفتهای که توانجایی تو بگو کجا...
که من هنوز راه را بلد نیستم